جدول جو
جدول جو

معنی گاه گدار - جستجوی لغت در جدول جو

گاه گدار
بعضی اوقات، به ندرت
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
فرهنگ فارسی عمید
گاه گدار(گُ)
گاه و گدار. ندرهً. به ندرت
لغت نامه دهخدا
گاه گدار
بندرت
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
فرهنگ لغت هوشیار
گاه گدار((گُ))
بندرت، بعضی اوقات
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گله گزار
تصویر گله گزار
آنکه از کسی یا چیزی گله کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
بعضی اوقات، گاه از گاه، گاه به گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله دار
تصویر گله دار
صاحب گله، کسی که گلۀ گوسفند دارد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
نگاهبان. (آنندراج). نگه دار. محافظ. پاسبان. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده. حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب. حارس. عاصم. (یادداشت مؤلف) :
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن.
فرخی.
نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز
بجز خدای نباشد نگاه دار معین را.
سعدی.
، ضابط. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گاه و گداری. گاهی. گاهگاهی. ندرهً
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان. دارای 315 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آنکه گله کند از کسی یا چیزی. رجوع به گله شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
کسی که گاه شماری کند. مقوم
لغت نامه دهخدا
صاحب گله (گوسفندو غیره) آنکه گله رانگهبانی کند و پرورش دهد: گروهی از گله داران در میان رود غزنین فرود آمده و گاوان بدانجا بداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاز دار
تصویر گاز دار
جوشی چون دوغ جوشی مایعی که دارای گاز است آب گازدار دوغ گازدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله گزار
تصویر گله گزار
آنکه از کسی یا چیزی شکایت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گداری
تصویر گاه گداری
ندره بعضی اوقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه دار
تصویر گیاه دار
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه شمار
تصویر گاه شمار
((شُ))
کسی که درباره تقویم و اوقات کار می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
به ندرت، کم و بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله دار
تصویر گله دار
((گَ لَّ یا لُِ))
دارنده گله (گاو و گوسفند و غیره)، آن که گله را نگهبانی کند و پرورش دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
Knotty, Lumpy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
noueux, grumeleux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
penuh simpul, menggumpal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
गुँठीदार , गड्डेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
knobbelig, klonterig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
nodoso, grumoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
knorrig, klumpig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
enredado, grumoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
вузлуватий , грудкуватий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
узловатый , комковатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
węzłowy, grudkowaty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
nodoso, grumoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
매듭이 많은 , 덩어리가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای